خاطرات زیبای مامان و بابا شدن

خاطرات زیبای مامان و بابا شدن

از قبل تا بعد از اومدن نی نی
خاطرات زیبای مامان و بابا شدن

خاطرات زیبای مامان و بابا شدن

از قبل تا بعد از اومدن نی نی

با یک خبر تلخ عید تموم شد

از دو روز پیش نگران یکی از دوستام محبوبه و نی نیش بودم،اونم همزمان با من نی نی دار شده بود،حالا دو روزه که لکه بینی داره و بیحاله!امروز 14 فروردین صبح بهش زنگ زدم که نتیجه سونوگرافیشو رو بدونم،که...تا گوشیو برداشت فهمیدم چی شده...داشت از بیهوشی درمیومد...گفت:"پریسا...بچمو سقط کردن!!!قلبش نمیزد و رشد نکرده بود".

نمیدونستم چی بگم!فقط گفتم چرا؟؟؟که گفت دکترا میگن بخاطر پارازیت هاست!!!و این اتفاق زیاد میفته که بی دلیل قلب جنین ...(اصلاً دلم نمیخوا حتی به زبون بیارم)

محبوبه با اون حالش فقط بهم گفت:"تو مواظب خودت باش..."

آخه من باید چیکار کنم؟؟؟؟ این موضوع خیلی منو بهم ریخت!از طرفی واسه محبوبه و رفتن نی نیش ناراحت شدم و از طرفی استرس و ترس منو گرفت...به مامانم گفتم و واسه آرامشم گفت که به اینا ربطی نداره...مثل همیشه خاله نیکو با حرفای منطقیش به دادم رسید...بهم یادآوری کرد که دخمل ملوس خواهرش تو چه شرایطی صحیح و سلامت بدنیا اومد!و...خلاصه هرجوری بود اضطرابو از خودم دور کردم و با اینکه سختم بود تصمیم گرفتم به محبوبه تا وقتی حالش بده زنگ نزنم تا بهم نریزم...باید بخاطر آرامش خودم و مهمتر، تو دلبند گلم اینکارو میکردم. بعدش حسابی با خودم و تو فندق خلوت کردم وبهت زمزمه کردم:

زندگی و هستی همه ما تو دستای قدرتمند خدامونه،آفرینش خدا با این چیزها بهم نمیریزه!کوچولوی من نترس!منم نمیترسم،حتماً نی نی خاله محبوبه الان باید میرفته تا زمان بهتری بیاد...تو هم بچسب به دل مامانی و تا میتونی رشد کن...قلبم صدای قلب کوچولوتو حس میکنه...تا زنده ایم زندگی کن عزیزم...

از اینکه عید تموم شد خوشحالم، چون داریم به پایان سه ماهگی نزدیک میشیم،و خدا بخواد حال مامانی بهتر میشه.اما این اتفاق تلخ نارحتم کرد. امیدوارم خاله محبوبه زود جسماً و روحاً زود بهتر شه.عسلم براش دعا کن.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد