خاطرات زیبای مامان و بابا شدن

خاطرات زیبای مامان و بابا شدن

از قبل تا بعد از اومدن نی نی
خاطرات زیبای مامان و بابا شدن

خاطرات زیبای مامان و بابا شدن

از قبل تا بعد از اومدن نی نی

بدنیا اومدن نی نی یار دبستانی من

امروز شنبه 9 مهر...

دیگه سر خودمو حسابی گرم کردم...شروع کردم به درست کردن کاردستی هام واسه نازناز خودم رادوین مامانی... اول از همه هم همون قطاری که هر واگنش یه حرف از حروف اسم نازته...R-D-V-I-N

امروز روزیه که پسر کوچولوی پریناز...یار دبستانی من بدنیا اومد..امیرعلی فینگیلی!

من و پریناز از کلاس پنجم دبستان تا یه جورایی سوم دبیرستان همکلاسی بودیم...و علاوه بر این حسابی با هم دوست....

همش خونه هم بودیم....چه کارایی که نمیکردیم!!!!....دیگه نمیشه بهت بگم مامانی...بدآموزی داره واست...بزرگ شدی میگم البته....

همسایه هم وقتی لویزان زندگی میکردیم....ما بلوک 11 واونا 13....چه خاطراتی که نداریم........

به فاصله 2 ماه از هم ازدواج کردیم و حالا به فاصله 20 روز داریم مامان میشیم....

خیلی جالبه برام....

یار دبستانی من تولد پسر گلت به زندگیتون مبارک...

امیدوارم امیرعلی دوست خوبی برات بشه پسرم...همونطور که ما دوستای خوبی واسه هم بودیم و هستیم...با اینکه سالی دو بار همو میبینیم....              

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد