خاطرات زیبای مامان و بابا شدن

خاطرات زیبای مامان و بابا شدن

از قبل تا بعد از اومدن نی نی
خاطرات زیبای مامان و بابا شدن

خاطرات زیبای مامان و بابا شدن

از قبل تا بعد از اومدن نی نی

نگران شدنم از اضافه وزنم!!!

امروز 4شنبه 19 مرداد وقت دکتر داشتیم...مثل هر دفعه اولین چیز چکاپ وزن بود.....وای خداهمینجوری این ترازو داره میره بالا و بالاتر!!!!!!نمیدونم چرا!!!!!!!!

شدم 85 کیلو......تا حالا هیچوقت سخت نمیگرفتم و میدونستم بخوام یا نخوام چاق میشم،پس برم حالشو ببرم  از تنها دورانی که میشه بی نگرانی و بدون رژیم خورد و کیف کرد!!! اما امروز یه کم اعصابم خرد شد!!!آخه دیگه خیلی شده!!!!!! باید یه کاری واسه خودم بکنم!!! این بود که مصر شدم دوباره برم استخر و هر روز پیاده روی کنم!! عصر با خاله الیناز و راستین رفتیم پارک و نیم ساعت پیاده روی تند کردم!!! خداروشکر این اضافه وزن توانم رو کم نکرده بود و تونستم خیلی خوب ورزش کنم... بعد اینکه از پارک برگشتم ورم پاهام هم کمتر شده بود.....

تنبلی دیگه بسه مامانی....باید ورزشو دوباره شروع کنیم....هم برای من خوبه و هم برای تو گلم....شکموی من!قلمبه کپل من!!!یه کم به این مامانیت کمک کن کمتر بخوره......

راستی امروز اولین نی نی از جمع دوستام تو کلاس خانوم روستا بدنیا اومد!پسر مامان سارا که اسم نازش آشیل شد.....تولدت مبارک آشیل کوچولو...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد