خاطرات زیبای مامان و بابا شدن

خاطرات زیبای مامان و بابا شدن

از قبل تا بعد از اومدن نی نی
خاطرات زیبای مامان و بابا شدن

خاطرات زیبای مامان و بابا شدن

از قبل تا بعد از اومدن نی نی

یک تکون محکم نی نی در روز تولد خاله محبوبه

امروز 19 تیر تولد خاله محبوبه...چه کیفی داشت که تا از خواب پاشدم به خاله محبوبه گفتم" تولدت مبارک "!!! و تا شب صبر نکردم که بهش تلفن بزنم!!! امروزو از قبل مرخصی گرفته بودم و کلی کار با خاله محبوبه داشتیم،رفتیم دکتر پوست و مرکز لیزر........که یه اتفاق بامزه:

............وقتی توی مرکز لیزر تنها نشسته بودم و منتظر بودم کار خاله محبوبه تموم شه این پسرک فسقل یه تکونی خورد که از روی دلم لمس کردم و این اولین بار بود که انگار زد به دستم و از بیرون میشد حس کرد!!! از ذوقم زنگ زدم به باباعلیرضا و کلی خوشحال شد!!

تا عصر هم رفتیم تجریش که خاله محبوبه کلی خرید کرد!منم انگار انرژیم زیاد شده بود....قربونت برم قشنگم که به مامانیت کمک کردی بدون اینکه اذیت شم کلی با خاله محبوبه باشم و از باهم بودن سیر شیم!سالها بود که باهم خرید و گردش نرفته بودیم...

شب هم واسه اینکه حوصله بچه ها سر نره همگی رفتیم پارک پلیس...سام و سارا هیجانزده بودن که پارک توی شب پر از بچه و بازی و خلاصه چراغهای پارک روشنه!!!! به کارگردانی من و اجرای باباعلیرضا واسه خاله محبوبه کیک خریدیم و سوپرایزش کردیم....و اون شب به هممون خوش گذشت!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد