امروز 31 خرداد،آخرین روز خرداده.......این یعنی اینکه از فردا تیر ماه شروع میشه،ماهی که مدتها...سالها منتظرشیم و برای اومدنش کلی دعا و نذر و نیاز کردیم....17 روز دیگه خاله محبوبه و عمو محمدرضا و سامی و سارا کوچولو میان ایران....بعد از 9 سال....
از فردا روزشماری شروع میشه...برای دیدن خواهری جون بچگی هام و کسی که دلم برای بغل کردنش خیلی تنگه....برای دیدنش...برای خندیدن باهاش...و حتی برای کل کل کردن هامون...
از فردا ماهی شروع میشه که توش ما همدیگرو میبینیم....ماهی که بالاخره بعد از 9 سال که به اندازه 90 سال بوده، همه دور هم جمع میشیم...این آرزوی هممونه! به خصوص پدرجون...
اونا حدود 2 ماه اینجا میمونن و خیلی برنامه ها داریم که میخوایم با هم انجام بدیم....
خدایا شکرت که توی این روزهای قشنگ و پرخاطره من و نی نی این آرزوم رو هم برآورده کردی....حالا ما تابستون گرم تری رو درپیش داریم و من از حالا از هیجانش میخوام بال دربیارم....
امیدوارم به هممون خوش بگذره و لحظه این دیدار یکی از قشنگترین خاطرات ما و نی نی بشه...
خدایا همه خونواده های گرم و صمیمی رو دور هم جمع کن و نگذار فاصله ها دل هارو از هم دور کن...
خیلی خیلی برات خوشحالم. امیدوارم خیلی خوش بگذره با خواهرت.
مرسی مرسی مرسی خاله الناز مهربون:*****