خاطرات زیبای مامان و بابا شدن

خاطرات زیبای مامان و بابا شدن

از قبل تا بعد از اومدن نی نی
خاطرات زیبای مامان و بابا شدن

خاطرات زیبای مامان و بابا شدن

از قبل تا بعد از اومدن نی نی

هوسونه!!!!

امروز 18 خرداد: عصر با علیرضا رفتیم ونک که یه کم خرید کنیم......من و نی نی کادوی روز پدر بابا علیرضا رو واسش خریدیم:یه پیراهن خشگل!!! آخه فردا میخوایم بریم مهمونی و دوست دارم خوشتیپ ترین بابا باشه!!

وقتی داشتیم برمیگشتیم حدود ساعت 7 بود.......آخه الان وقت هوس کردن خورشت قورمه سبزیه؟؟!!!!!! اول که یه کم غر زدم که چرا یکی نیست واسم درست کنه؟!!!!....بعدشم گفتم آخه من الان چه جوری یکی دو ساعته خورشت درست کنم؟؟!!!.............نمیشد که نخورم!!من و این نی نی که حتماً شبیه من و باباشه بدجوری عاشق شکمیم!!!!و اگه یه چیزی هوس کنم باید هرطور شده بخورمش!!! بیراه نبود که خاله نیکو و باباعلیرضا از سالها قبل میگفتن تو که الان یه چیزی هوس میکنی پدر مارو درمیاری ببین حامله شدی چیکار میکنی...؟؟!!!!

که یهو زنگ چرا مغزم روشن شد و از خاله منیزه کمک گرفتم،تلفنی بهم گفت بجای پختن لوبیاهاش که خیلی طول میکشه از کنسرو لوبیا استفاده کن........عجب پیشنهادی!!! سبزی تازه هم داشتم و تا رسیدم مشغول شدم.....و درست 2 ساعت بعد،همونطور که هوس کرده بودم این منظره خشگل رو واسه خودم و پسر نازم بصورت واقعی درست کردم: یه بشقاب پلوی تازه،یه ظرف خورشت قورمه سبزس تازه که عطرش با بخارهاش داره بیرون میاد و یه ظرف سالاد شیرازی پرنعناع!!!!!!!!!!!!!!! به به........

انقدر خوشمزه شد و انقدر بهمون چسبید که تا حالا تو عمرم قورمه سبزی به این خوشمزگی نخورده بودم.... نوش جون خودم و این پسر خوشمزم...که دلم میخواد بچلونمش.....قربونت برم که مثل خودم شکمویی...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد