خاطرات زیبای مامان و بابا شدن

خاطرات زیبای مامان و بابا شدن

از قبل تا بعد از اومدن نی نی
خاطرات زیبای مامان و بابا شدن

خاطرات زیبای مامان و بابا شدن

از قبل تا بعد از اومدن نی نی

اولین خواب و تصویری که از تو دیدم

20 اسفند،یعنی تو اوج حال بدم یه چیزی خیلی حس خوبی بهم داد.خوابتو دیدم...تو یه پسر قند عسل کوچولو بودی شبیه کوچولویی های بابا علیرضا که تو بغلم داشتم بهت شیر میدادم و تو معصوم و ناز با چشمای قشنگت داشتی نگام میکردی و منم با لبخند جوابتو میدادم....

واسه چند روز این خواب تحمل خیلی از سختی هامو آسون کرد.خیلی قشنگ و رویایی بود...این اولین خوابی بود که از تو دیدم...قربونت برم عشقم که تو گذشت خوب این شرایط کمکم کردی...

25 اسفند برای تعیین سن حاملگی رفتم سونوگرافی،آخه جایی که میخوام برم(نسل امید)گفت که باید بدونیم برای وقتی که میای چند هفتگیته!منم رفتم سونوگرافی ساده.اون روز با مادرجون از خونش رفتیم سونوگرافی آزاده(رسالت)بعد 10 لیوان آب خوردن سونو کردم.

تو 7 هفته و 1 روزته......یه دایره وینگول کوچولو تو یه دایره توپولی تر که بهش میگن ساک حاملگی... همه چیت خوب بود و مشکلی نبود شکر خدا. همینم به من بیشتر کمک کرد و روحیمو خیلی خوب کرد...آخه خبر از حال و روز قشنگم نداشتم! فدات شم فسقل گلک من تا میتونی تو ساک کوچولوی امن خودت بمون و رشد کن.

 بعدشم با مادرجون رفتیم خونه ما و کمک کرد خونه رو مرتب کردیم و برام غذا درست کرد و کلی زحمت کشید.خدا سایشو از سرمون کم نکنه...واقعاً درسته که تا مادر نشی نمیفهمی....خدا عمر همه مامانا بده.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد