خاطرات زیبای مامان و بابا شدن

خاطرات زیبای مامان و بابا شدن

از قبل تا بعد از اومدن نی نی
خاطرات زیبای مامان و بابا شدن

خاطرات زیبای مامان و بابا شدن

از قبل تا بعد از اومدن نی نی

اولین فداکاری مادرانه

 

دیگه شهریور داره تموم میشه و کم مونده بفهمم بالاخره اومدی یا نه گل من.  

امروز ۲۵ شهریور ۸۹ احساس میکنم اولین فداکاری مادرانه رو لمس کردم. سرما خوردم! اما هنوز شگ دارم که تو توی دل مامان هستی یا نه.واسه همین قرص نخوردم و برای اولین بار از اینکه هر چیزی رو نخوردم بخاطر سلامتی تو احساس مامان بودن بهم دست داد!!! کاشکی اومده باشی. واسه شنیده نوید اومدنت بی صبرم...شایدم باید دیرتر بیای...نمیدونم! هر وقت که خوبه بیا...هر وقت که خدای مهربونمون خواست بیا...هر وقت بیای عاشقتم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد